
انقلابی ها پای طوق طیب
15 خرداد سال 1342در قلب تهران چه گذشت؟

مرضیه موسوی|خبرنگار:
زمزمههای تازهای در شهر میپیچید. لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و طرحهای انقلاب سفید، میانه علما و روحانیون را با حکومت پهلوی و دولت اسدالله علم شکرآب کرده بود. به رسمیت شناختن رژیم غاصب اسرائیل و باز کردن راه دخالتهای بیشتر امریکا و انگلیس در امور کشور یکی از مهمترین دلایل این مخالفتها بود. از تحریم رفراندوم تا سخنرانی و منبرهایی که مردم در تهران و قم در آن پای صحبت علما و طلاب و روحانیون مینشستند جرقههایی بود که راه را برای اعتراضهای همگانی در تهران و شهرهای دیگر فراهم کرد. بازار تهران نخستین مرکز تجمع و اعتراض مردم تهران به این وقایع بود. حادثه مدرسه فیضیه بزرگترین جرقهای بود که خرمن حکومت پهلوی را به آتش کشید و به دنبال آن اتفاقهایی در تهران رخ داد که از 55 سال پیش در خاطر شهر باقی مانده است.
3ماهی از حادثه فیضیه میگذشت. خرداد سال1342 همزمان با آغاز ماه محرم، آیتالله سید روحالله خمینی سخنرانیهای تند و تیزی علیه رژیم در قم برگزار کرده بودند. صبح روز عاشورا بود و 13 خرداد. مردم تهران بهویژه بازاریان دست به راهپیمایی زدند. تظاهرکنندگان در برابر کاخ مرمر توقف کردند و فریاد مرگ بر دیکتاتور سر میدادند. جمعیتی که از طرف مقامات دولتی 5 هزار نفر تخمین زده شده بود در مسجد حاج آقا ابوالفتح در بازار اجتماع کردند و آنجا یک طلبه روحانی از واقعه مدرسه فیضیه گفت. جمعیت در صفهای ۸ نفری به راه افتادند و تظاهرات کردند و در مسیر خیابانهای ری، امیرکبیر، بهارستان، مخبرالدوله، استانبول، فردوسی، شاهرضا(خیابان انقلاب فعلی)، ۲۴ اسفند (میدان انقلاب فعلی)، سیمتری، سپه(خیابان امام خمینی(ره) فعلی) و میدان توپخانه حرکت کردند.
در میدان توپخانه مأموران شهربانی جدی وارد عمل شدند و مردم را متفرق کردند. مرتضی مطهری و محمدجواد باهنر و روحانیونی که پای منبرهای خود، مردم را به اعتراض دعوت میکردند از طرف مأموران شهربانی دستگیر شدند. مساجد محلههای بازار، دروازه شمیران و فخرآباد از جمله مساجدی بودند که این روحانیون و دیگر مبارزان در آن مردم را به مبارزه میخواندند و سخنرانیهایی علیه رژیم برگزار میکردند. از سخنرانیهای آیتالله گلپایگانی و فلسفی در گذر مستوفی تا آیتالله مجتهدی تهرانی در مسجدجامع بازار و مسجد ارگ و سایر مساجد تأثیرگذار تهران.
سید روحالله دستگیر شد
ساعت 3 بامداد بود که مأموران امنیتی آیتالله خمینی را در منزلشان دستگیر کردند. مدتی بود صدای اعتراض این روحانی مبارز در شهرهای مختلف شنیده میشد. سال 1342 دیگر مردم با چهره و سخنرانیهای او بهخصوص در قم آشنا بودند. ایشان بعد از دستگیری به زندان قصر در تهران منتقل شدند. ساعت 9 صبح روز 15 خرداد بود. با اینکه در نیم قرن گذشته خبری از پیامرسانهای اینترنتی وجود نداشت خبر دستگیری آیتالله خمینی در تهران پیچید. نخستین اعتراضها در تهران در همان ساعات اولیه صبح در بازار به وجود آمد. «طیب حاج رضایی» یکی از معروفترین چهرههایی بود که در این تظاهرات پیشقراول بود. طیب دسته عزاداری معروفی در تهران داشت و طوق طیب یکی از معروفترین علم و کتلهای عزاداری تهران بود.
طوق طیب
در جریان 15 خرداد و باقی جریانهایی که آن سالها بین نهضت روحانیت و رژیم اتفاق افتاد طرفداران حکومت میخواستند به نوعی از نفوذ و قدرت طیب حاج رضایی به نفع خود استفاده کنند که طیب زیر بار نرفت. از طرفی حکومت به خوبی دیده بود که آدمی مثل طیب به راحتی برای یک اختلاف ساده میتواند صدهزار نفر را با خود همراه کند و او را آدم خطرناکی برای خود میدیدند. حکومت از طیب توقع داشت حداقل جلو اعتراضها در میدان را بگیرد که این کار را نکرد. خرده حسابهای شخصی دولتیها در دعواهای طیب با برخی مردم به ضررش تمام شد. همه این ماجراها باعث شد طیب حاج رضایی از کودتای 28 مرداد 1332 تا 15 خرداد 1342 تغییر زیادی در نگرش و موضعگیریهای خود ایجاد کند.
طوری که میگوید: «شتری را که بردمش بالا باید بیاورم پایین.» طوق معروف طیب در عزاداریهای خرداد سال 1342 در حالی روی شانههای مردم حمل میشد که تصاویری از چهره آیتالله خمینی روی آن نصب شده بود. این یکی از معروفترین صحنههای حوادث خرداد سال 1342 است. راه افتادن طیب حاج رضایی از میدان بارفروشان تهران تا گلوبندک نخستین جریان اعتراضی به حرکت درآمده در تهران بود که در این روز اتفاق افتاد. تظاهرات 15 خرداد در بازار تهران با گلوله جواب داده شد. روزنامه جمهوری اسلامی سال 1362 تظاهرکنندگان را بین 500 تا 5هزار نفر تخمین زده است.
فردای حادثه
فردای روز 15 خرداد وقتی طیب داشت در حجره را باز میکرد، مأموران دولتی به سراغش میآیند و او را دستگیر میکنند. جرمش اغتشاش بود و اقدام علیه شاه. از او میخواهند بگوید از آیتالله خمینی پول گرفته تا خیابان را شلوغ کند و آن اتفاقها رخ دهد. طیب قبول نمیکند. کارش به زندان و شکنجه میکشد. ارتشبد نصیری معتقد بود که جریان 15خرداد را باید به گردن یک نفر انداخت. چه کسی بهتر از طیب و دار و دستهاش که دل خوشی هم از آنها نداشت و چند باری برایش دردسر درست کرده بود. دادگاه اول برای دستگیرشدگان 15 خرداد تشکیل شد و در این میان 7 نفر از جمله طیب حاج رضایی به اعدام محکوم شدند.
دادگاه واخواهی برگزار شد. در دادگاه دوم تنها حکم دو نفر اعدام بود و بقیه حبسهای طولانی مدت داشتند؛ حاج مصطفی رضایی و طیب حاج رضایی. این دو هیچ نسبت فامیلی با هم نداشتند و تنها یک جابهجایی در نام حاج مصطفی باعث شده بود که حتی در زندان هم فامیل شناخته شوند. 5ماه بعد از دستگیری بود که حکم قطعی صادر شد. باورش برای خانواده طیب سخت بود. بعد از یک ماه هماهنگی قرار شده بود برای طیب غذای خانگی ببرند. خانوادهاش یک دیگ بزرگ غذا پختند و با مشقت آن روزها راهی پادگان عشرتآباد شدند. سختیها و توهینهایی که برای این کار به جان خریده شد بماند. وقتی رسیدند طیب در ماشین نشسته بود و داشتند او را به جای دیگری منتقل میکردند. قرار بود فردا صبح اعدام شود.
یک ماه بعد از ماجرای 15 خرداد جمعی از روحانیون دستگیر شده از زندان آزاد شدند. آیتالله خمینی همچنان دربند بودند و زمزمههایی در مورد اعدام ایشان به گوش میرسید. تا اینکه اعلامیهای که به امضای علما و مراجع و به ابتکار حسینعلی منتظری و امضای بقیه علما تهیه و منتشر شده بود به صراحت مرجعیت آیتالله خمینی را تأیید کرد و بعد از بیان شمول قانون مراجع و مصونیت او از اعدام، خواهان آزادی او شدند؛ سیاستی که بعد از اعتراضهای بسیار مردم و علما به حکومت بالاخره به نتیجه رسید و منجر به آزادی امام خمینی(ره) از زندان شد.